در اخبار نبشته است : شماره نهم

در اخبار نبشته است : شماره نهم

▪️ در اخبار نبشته است تازه‌ترین ستون سایت شهرستان ادب است. هشتمین در اخبار نبشته است جمعۀ گذشته منتشر شد. در نهمین مطلب «در اخبار نبشته است» از شما دعوت می‌کنیم گزیده اخبار مهم هفته با موضوع کتاب و ادبیات -در ایران و جهان- را به روایت شهرستان ادب بخو...

ارزش نور در زندگی تهرانی های قدیم

ارزش نور در زندگی تهرانی های قدیم

از موکدات بود که هر کس در شب باید چراغ خانه و دکان خود را تا موقعی که هنوز خورشید فروننشسته است و قرمزی اش بر آسمان است روشن داشته باشد تا نور به نور دیگر بپیوندد و تا آفتاب طالع نشده آن را خاموش ننمایند ...

قاف : پادکست ویژه زادروز پیامبر اکرم ( ص )

قاف : پادکست ویژه زادروز پیامبر اکرم ( ص )

آمنه گفت:... ستارگان آسمان دیدم که هم چون باران بر سر من فروریزیدند و به زیارت (محمد) می آمدند...»و آمنه معجزها که دیده بود با عبدالمطّلب بگفت.آن گاه عبدالمطّلب سَیّد را برگرفت و بر سر دست های خود نهاد و به خانه کعبه آورد و در چهار گوشه کعبه بگردانید...

جزایر لانگرهانس : جایی که کسی پیر نمی شود !

🎥 درباره راز محبوبیت سریال های تلویزیونی و چیز های دیگر ..!سفر به جزایر لانگرهانس : جایی که کسی پیر نمی شودروایت های رنگارنگ از عالم و آدم !

داستان وحدت : گزارش به کنسول

داستان وحدت : گزارش به کنسول

در لندن کسی منتظرم نبود. میلی به رفتن نداشتم، از ماندن هم خسته شده بودم. بارم را بسته بودم که دستور رسید بروم بصره. دو ماه بود که منشی کنسول بصره مرده بود و کسی را جایگزین نکرده بودند...

داستان وحدت : برادر

داستان وحدت : برادر

می نشینم پشت فرمان. دست هایم می لرزند. محکم چنگ می زنم به فرمان. شاید دست هایم آرام بگیرند. ماشین را روشن می کنم و راه می افتم. نمی توانم تند برانم. پایم هم می لرزد. اگر خبر درست باشد چه؟

داستان وحدت : دختر گمشده

داستان وحدت : دختر گمشده

توی راه که میرفتیم من سعی می‌کردم شعر بگویم و هی با کلمه‌ها کلنجار می‌رفتم. اصلا حواسم به مادرم و شادی نبود. گاهی بینمان فاصله می‌افتاد. یک مصرع ساخته‌بودم که به درد مصرع دوم می‌خورد و دنبال جفت و جور کردن مصرع اول برایش بودم. خنده‌ام می‌گرفت که حسن ...

علامات ظهور کیست از سمت یمن پیدا ؟

علامات ظهور کیست از سمت یمن پیدا؟!که می‌بینم به هرسو لاله خونین‌کفن پیداسواران که‌اند اینان خدایا پشت دروازه؟!اویسانند هرسو برافق‌های قرن پیدادر این بی‌تابی دریا، صدف‌های سراسیمه استشبیه ماهیان سرخ، یاقوت عدن پیداکدامین کشتی موعود برساحل فرود آمد؟ببی...

داستان وحدت : آفتابی در پشت کوه

داستان وحدت : آفتابی در پشت کوه

فارسی حرف زدنش مثل جنوبی های خودمان بود. جای تعجب نبود که مثل خیلی از عرب های این دیار بتواند فارسی حرف بزند. من سرم را تکان دادم و لبخند زدم. شاید این اخرین لبخندی بود که زدم. هنوز حرف هایمان گل نینداخته بود که هر دو گرفتار شدیم....

آمنه گفت هیچ کس از قوم من حال من ندانست نه مرد و نه زن

آمنه گفت هیچ کس از قوم من حال من ندانست نه مرد و نه زن

آمنه گفت:هیچ کس از قوم من حال من ندانست، نه مرد و نه زن. و من تنها در خانه بودم و عبدالمطلب به طواف کعبه مشغول بود.من برخانی عظیم شنیدم، چنان که از آن بترسیدم. و روز دوشنبه بود....

صفحه 17 از 32ابتدا   قبلی   12  13  14  15  16  [17]  18  19  20  21  بعدی   انتها