" براهین "

" براهین "

دستان امام، برای کوچک و بزرگ این سپاه گشاده بود، آنقدر که قاصدی را به سوی عمرسعد روانه کند و بخواهد تا با دشمن شمشیر کشیده اش همکلام شود:«این قوم را واگذار و با من باش! که در این حال به خدا نزدیک تری!»

" براهین " - نهم محرم الحرام

" براهین " - نهم محرم الحرام

تنها باد قاصد خبرها نیست... آب ها سدها را رد می‌کنند، به هم می‌پیوندند و از هم جدا می‌شوند، تا خبری را سینه به سینه به گوش زمین برسانند...

" براهین " - شب هشتم محرم

" براهین " - شب هشتم محرم

علی اکبر علیه السلام زره می‌پوشید. این را شنیده بود که پیامبر صلی الله همیشه، نزدیکترین کس اش را، پیش از همه، به میدان می فرستاد. همین برای راضی کردن پدر کافی بود!

" براهین " - شب هفتم محرم

" براهین " - شب هفتم محرم

تاریخ چقدر فراموشکار است. روزی، دستش را از خون خلیفه پاک می‌کند. روزی سوار بر شتر، به بهانۀ قتلی ناکرده، رو در روی امیرمومنان، علی علیه السلام تیغ می کشد...

" براهین " - شب ششم محرم

" براهین " - شب ششم محرم

امام علیه السلام در محاصره بود و حلقه تنگ تر می شد. انگار همۀ آنچه می گذشت را می‌دید. طاقتش طاق شده بود... جنگاوری در خیمه نمانده بود...

" براهین "  -شب پنجم محرم

" براهین " -شب پنجم محرم

صدای برادر هنوز در گوشش بود... حالا چشم دوخته بود به نوجوان برادر و دلش می لرزید. مثل دیشب...

" براهین "  - شب چهارم محرم

" براهین " - شب چهارم محرم

در کشمکش دو سپاه، کاروان به کربلا رسیده بود. خیمه ها برپا شد.هر روز بر شمار لشکر کوفیان افزوده می‌شد...

" براهین " - شب سوم محرم

" براهین " - شب سوم محرم

پشتِ سر خیمه گاه خندق بود و پیش رو مردان جنگی. اما دلش آرام نمی گرفت.نگاهش به دشت بود. چشم‌هایش از میان سنگ ریزه ها و خارها دنبال رد کاروان می دوید...

" براهین " - شب دوم محرم

" براهین " - شب دوم محرم

بازخوانی تاریخ سال شصت و یک هجری،به روایت مقاتل معتبر

" براهین " - شب اول محرم

" براهین " - شب اول محرم

دیشب که طوعه بی پناهی مسلم بن عقیل علیه السلام را در اتاق کوچک خانه اش پنهان کرد، تصور نمی‌کرد که خبر از پشت درهای بسته خانه اش به دارالاماره درز کند.