با پیاده ها : قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام

با پیاده ها : قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام

قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام /قربان آن می یی که دهندش علی الدوام /قربان آن پری که رساند تو را به عرش /قربان آن سری که سجودش شود قیام /هنگامه ی برون شدن از خویش، چون حسین (ع)/راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام ...

با پیاده ها : تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه

با پیاده ها : تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه

تو پیش روی، و پشت سرت آفتاب و ماه/آن یوسفی که تشنه برون آمدی زچاه/جسم تو در عراق و سرت رهسپار شام/برگشته ای و می نگری سوی قتلگاه/امشب، شبی ست از همه شب ها سیاه تر/تنها تر از همیشه ام ای شاه بی سپاه...

با پیاده ها : گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود

با پیاده ها : گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود

گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود /تنها تر از مسیح، کسی بر صلیب بود /سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ /اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! /مولا نوشته بود : بیا ای حبیب ما /تنها همین، چقدر پیامش غریب بود ....

با پیاده ها : از شرق نیزه، مهر درخشان بر آمده ست

با پیاده ها : از شرق نیزه، مهر درخشان بر آمده ست

ز شرق نیزه، مهر درخشان بر آمده ستوز حلق تشنه، سوره ی قرآن بر آمده ست/موج تنور پیرزنی نیست این خروشطوفانی از سماع شهیدان بر آمده ست/این کاروان تشنه، ز هر جا گذشته استصد جویبار، چشمه ی حیوان بر آمده ست...

با پیاده ها : باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟

با پیاده ها : باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟

باران می گرفته، به ساغر چه حاجت است؟/دیگر به آب زمزم و کوثر چه حاجت است؟ /آوازه ی شفاعت ما، رستخیز شد /در ما قیامتی ست، به محشر چه حاجت است؟/کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم؟ /ما کشته ی توایم، به خنجر چه حاجت است؟ ...

با پیاده ها : در مشک تشنه جرعه آبی هنوز هست

با پیاده ها : در مشک تشنه جرعه آبی هنوز هست

در مشک تشنه، جرعه ی آبی هنوز هست /اما به خیمه ها برسد با کدام دست؟/برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا /وقتی «کنار درک تو، کوه از کمر شکست»/تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت /سنگی زدند و کوزه ی لب تشنگان شکست...

با پیاده ها : خون می رود هنوز ز چشم تر شما

با پیاده ها : خون می رود هنوز ز چشم تر شما

خون می رود هنوز ز چشم تر شما /خرمن زده ست ماه، به گرد سر شما /آن زخم های شعله فشان، هفت اخترند /یا زخم های نعش علی اکبر شما؟/آن کهکشان شعله ور راه شیری است /یا روشنان خون علی اصغر شما؟/دیوان کوفه از پی تاراج آمدند /گم شد نگین آبی انگشتر شما /از مکه و...

با پیاده ها : از دست رفته دین شما ، دین بیاورید

با پیاده ها : از دست رفته دین شما ، دین بیاورید

از دست رفته دین شما، دین بیاورید! /خیزید، مرهم از پی تسکین بیاورید! /دست خداست، این که شکستید بیعتش/دستی خدای گونه تر از این بیاورید! /وقت غروب آمده، سرهای تشنه را /از نیزه های بر شده، پایین بیاورید! /امشب برای خاطر طفل سه ساله ام /یک سینه ریز، خوشه ...

با پیاده ها : ای زلف خون فشان توام لیلة البرات

با پیاده ها : ای زلف خون فشان توام لیلة البرات

ای زلف خون فشان توام لیلة البرات /وقت نماز شب شده، حی علی الصلات /از منظر بلند،ببین صف کشیده اند /پشت سرت تمامی ذرات کائنات /خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق /از مشک های تشنه وضو می کند، فرات /طوفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟ /خاک تو نوح حادثه را می...

با پیاده ها : کو خیزران که قافیه اش با دهان کنند

با پیاده ها : کو خیزران که قافیه اش با دهان کنند

کو خیزران که قافیه اش با دهان کنندآن شاعران که وصف گل ارغوان کننداز من به کاتبان کتاب خدا بگوتا مشق گریه را به نی خیزران کنندبگذار بی شمار بمیرم به پای یاردر هر قدم دوباره مرا نیمه جان کنندپیداست منظری که در آن روز انتقامسرهای شمر و حرمله را بر سنان ...

صفحه 1 از 2ابتدا   [1]  2  انتها