ادبیات و مرگ : کتاب کیمیا است و کتاب خواندن کیمیا گری
28 اسفند 1397
04:10 |
0 نظر |
3198 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
🖋 یادداشتی بر رمان " همه می میرند " نوشته سیمون دوبوار ، به قلم زهرا سادات ثابتی
رمان «همه میمیرند» روایت مشترک همهی انسانها دربارهی آرزوی جاودانگی و ترس از مرگ است . بعد از خواندن این رمان خواننده به باور جدیدی نسبت به مرگ میرسد؛ این که مُردن نعمت بزرگی است که هیچگاه جرئتش را نداشیم به خاطرش خدا را شکر کنیم.
رژین دختری بازیگر است که همیشه میخواهد برتر از دیگران جلوه کند؛ در زیبایی، در بازیگری، در میزبانی، در دلبری. در این بازیِ خودبرتربینی در یک چیز شکست میخورد و آن هم بازیِ وجود است. او نمیخواهد باور کند بالاخره یک روز از راه میرسد که او در این دنیا وجود نخواهد داشت و دیگران جای او را خواهند گرفت.
رمان با همین ماجرا شروع میشود و در ابتدا به نظر میرسد با داستانی خانوادگی و اجتماعی روبهرو هستیم چراکه صحنههای زنانگی و حسادتها و درگیریهای رژین با دوستانش عالی به تصویر کشیده شده است. اما با ورود شخصیت «فوسکا» که ادعای نامیرایی و جاودانگی دارد، داستان دچار چرخش میشود و بُعدی تاریخی و فلسفی به خود میگیرد. به این صورت که فوسکا به عنوان شخصیت اصلی شروع به تعریف کردن ماجراهای عمر پانصد ساله و همیشه جاوید خود میکند. این چرخش و تغییر راوی، به خواننده شوکی ناخوشایند وارد میسازد به خصوص که حجم بالایی از رمان را فوسکا با لحنی تاریخی و شتابزده روایت میکند.
تسلط و حضورِ ذهن و قلبِ نویسنده در این رمان ستایشانگیز است چراکه این رمان زمانی پانصدساله را دربرمیگیرد و احساسها، تجربهها و عواطف فوسکا در این بازهی زمانی به خوبی حفظ و به آنها اشاره میشود و اثر را منسجم و یکدست میسازد.
در بعضی از بخشهای رمان نویسنده مهارت خود را در تلفیق عالی زمانهای گذشته یا آوردن صحنه و حالتهای شخصیتها به موازات هم، نشان داده است.