ادبیات و مرگ : وقتی نفس هوا می شود
10 بهمن 1397
15:01 |
0 نظر |
3327 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
ماجرای رویارویی پال کالانیتی ، نویسنده و جراح آمریکایی با مرگ
بریده ای از کتاب " وقتی نفس هوا می شود " اثر #پال_کالانیتی
یکشنبه صبح زود پیشانی پال را لمس کردم ، از تب می سوخت ، صد و چهار درجه فارنهایت ، در حالی که نسبتا آرام بود و علائم دیگری نداشت . در چند ساعت به اورژانس رفتیم و برگشتیم . پدر پال و سومن همراهمان بودند . بعد از شروع آنتی بیوتیک در صورت سینه پهلو پیش سایر اعضای خانواده برگشتیم . اکس ری قفسه سینه پال مملو از تومور بود ، ممکن بود جلوی دیده شدن عفونت را بگیرد . اما این در عوض پیشرفت سریع سرطان بود . بعد از ظهر پال آرام خوابید اما سخت مریض بود ، وقتی در خواب به او نگاه کردم گریه ام گرفت ، بعد آرام به اتاق پذیراییمان رفتم ، جایی که اشک های پدرش به اشک هایم اضافه شد ، از همین حالا دلم برای پال تنگ شده بود ...
-----------------------
کتاب وقتی نفس هوا می شود به نوعی نا تمام است و با تحلیل رفتن سریع پال از مسیر اصلیش خارج شد . اما این جز اساسی حقیقت آن و واقعیت رو در روی پال است . طی آخرین سال زندگی اش پال بی وقفه می نوشت . هدف او را به جلو می راند ، تیک تاک ساعت به او انگیزه می بخشید . وقتی هنوز رزیدنت ارشد جراحی مغز و اعصاب بود با نوشتن چند خط در نیمه شب ها شروع کرد . وقتی روی تخت کنار من دراز می کشید با لپ تاپش روان تایپ می کرد ، بعد از ظهر ها را روی مبل ریلکسی اش میگذراند ، در اتاق انتظار آنکولوژیستش پاراگراف ها را می نوشت وقتی داروی شیمی درمانی به رگ هایش وارد می شد تماس تلفنی ویراستارش را پاسخ می داد ، لپ تاپ نقره ای اش را هر کجا میرفت می برد . وقتی بخاطر شیمی درمانی فیشر دردناک در نوک انگشتانش ظاهر شد ، دستکش های بدون درز با آستر نقره ای پیدا کردیم که امکان استفاده پد لمسی و صفحه کلید را فراهم می کرد . راهکار های حفظ تمرکز ذهنی لازم برای نوشتن با وجود خستگی پر فشار سرطان پیش رونده مرکز توجه قرار های مراقبت تسکینی اش بودند ، مصمم بود به نوشتن ادامه دهد ...