ادبیات و مرگ :  هنر مردن

ادبیات و مرگ : هنر مردن

ادبیات و مرگ : هنر مردن

10 بهمن 1397 15:31 | 0 نظر | 3173 بازدید | امتیاز: با 0 رای
🖋فرهنگِ منکر مرگ مانع رسیدن به مرگ شایسته است


بهترین رمان‌نویس‌ها هم اندکی پس از مرگ کم‌کم بوی تعفن می‌گیرند. شاید به همین خاطر است که داستان‌های خواندنی دربارۀ رویدادهای پس از مرگ انگشت‌شمار هستند. سنت رمان‌نویسی پر است از صحنۀ بستر مرگ و مشاهدۀ سوزناک اندوه اما ادبیات داستانی جدی دربارۀ میرندگی ناگزیر در دروازۀ مرگ می‌ایستد. ای. ام. فارستر با اشاره به این الگو در ۱۹۲۷، رمان‌نویسان را سرزنش می‌کند که برای نوشتن دربارۀ مردگان از زبان خود مردگان تردید دارند. او در رسالۀ تأثیرگزار خود جنبه‌های رمان۱ اذعان می‌کند که «مرگ دارد از راه می‌رسد» اما نمی‌توانیم طوری دربارۀ آن بنویسیم که قانع‌کننده باشد زیرا -به قول معروف- سربریده سخن نمی‌گوید. او اینگونه نوشته‌اش را به پایان می‌برد «رویداد پایانی ما، مانند رویداد آغازی بر پایۀ گمان است. ما در میان دو تاریکی حرکت می‌کنیم».

-------------------

اگر خوش‌بینی به مرگ به معنای مواجهۀ با حقایق نامطبوع است، گویا مرده بودن در مقایسه با لینکلن در باردو خوشبین‌تر است. کریس با هر دو موضوع فرسودگی و ناخودآگاهِ مردگان صادقانه‌تر برخورد می‌کند اما ساندرز از این فساد عبور می‌کند تا جهانی را نمایش دهد که احتمالاً مردگان هنوز در آن زندگی می‌کنند، دست‌کم به صورت موقت. اما به طور کلی خواندن این متن‌ها نشان می‌دهد که خوش‌بینی به مرگ را نمی‌شود تنها از توجه عینی به حقایق به دست آورد. در واقع، لینکلن در باردو نشان می‌دهد که شیفتگی به واقعیت‌های شهوانی که پایۀ مرده بودن است حاصل نوعی ترس پیوریتانی دربارۀ وجود جسمانی است، ترسی که از اتکای رمان بر راوی دانای کل جدا نیست.

ما این تصور را پذیرفته‌ایم که داستان ممکن است از نگاه همه‌جابین فردی بدون جسم گفته شود. اما دقیق‌تر که ملاحظه کنیم، این «دید از ناکجا» که تصور می‌شود عینی است امری نامعقول و دست‌کم به اندازة زاویۀ دید پس از مرگ واهی و نشدنی است. نشدنی بودن روایت عینیت‌بنیاد به ویژه در مرده بودن آشکار است زیرا رمان عمیقاً درگیر مرگ است؛ مرگ، دقیقاً لحظه‌ای که وجود عینی و ذهنی از هم جدا می‌شوند.

امتیاز دهید Article Rating
نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.