با پیاده ها : بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند

با پیاده ها : بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند

بعد از شما به سایه ی ما تیر می زدند زخم زبان به بغض گلوگیر می زدند /پیشانی تمامی شان داغ سجده داشت آنان که خیمه گاه مرا تیر می زدند /این مردمان غریبه نبودند، ای پدر دیروز در رکاب تو شمشیر می زدند /غوغای فتنه بود که با تیغ آبدارآتش به جان کودک بی شیر ...

با پیاده ها : فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات

با پیاده ها : فرصت دهید گریه کند بی صدا، فرات

فرصت دهید گریه کند بی صدا، فراتبا تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات /گیرم فرات بگذرد از خاک کربلا باور مکن که بگذرد از کربلا، فرات /با چشم اهل راز نگاهی اگر کنید در بر گرفته مویه کنان مشک را فرات /چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زان گونه اشک ها که مرا ه...

با پیاده ها : جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر

با پیاده ها : جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر

جوشید خونم از دل و شد دیده باز، تر /نشنید کس مصیبت از این جانگدازتر/صبحی دمید از شب عاصی سیاه تر /وز پی شبی ز روز قیامت درازتر /بر نیزه ها تلاوت خورشید، دیدنی ست /قرآن کسی شنیده از این دلنوازتر؟

با پیاده ها : می آیم از رهی که خطرها در او گم است

با پیاده ها : می آیم از رهی که خطرها در او گم است

می آیم از رهی که خطرها در او گم است از هفت منزلی که سفرها در او گم است از لا به لای آتش و خون جمع کرده ام اوراق مقتلی که خبرها در او گم است دردی کشیده ام که دلم داغدار اوست داغی چشیده ام که جگرها در او گم است با تشنگان چشمه احلی من العسل نوشم ز شربتی...

صفحه 2 از 2ابتدا   1  [2]  انتها