با پیاده ها : قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام
07 آبان 1397
12:10 |
0 نظر |
1493 بازدید |
امتیاز: 5 با 1 رای
قربان آن نی یی که دمندش سحر، مدام
قربان آن می یی که دهندش علی الدوام
قربان آن پری که رساند تو را به عرش
قربان آن سری که سجودش شود قیام
هنگامه ی برون شدن از خویش، چون حسین (ع)
راهی برو که بگذرد از مسجدالحرام
این خطی از حکایت مستان کربلاست :
ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام!
تسبیح گریه بود و مصیبت، دو چشم ما
یک الامان ز کوفه و صد الامان ز شام
اشکم تمام گشت و نشد گریه ام خموش
مجلس به سر رسید و نشد روضه ام تمام
با کاروان نیزه به دنبال، می روم
در منزل نخست تو از حال می روم
بند چهاردهم و پایانی از ترکیب بند با کاروان نیزه ، سروده علیرضا قزوه