داستان ماورا : داستان کوتاه مجسمه پدر نوشته آیزاک آسیموف

داستان ماورا : داستان کوتاه مجسمه پدر نوشته آیزاک آسیموف

داستان ماورا : داستان کوتاه مجسمه پدر نوشته آیزاک آسیموف

07 شهریور 1397 16:27 | 0 نظر | 1178 بازدید | امتیاز: با 0 رای
در ابتدا پدر مثل هر استاد دانشگاه دیگر ثروت چندانی نداشت ولی سرانجام ثروتمند شد. او در آخرین سالهای زندگی اش ثروتی افسانه ای به هم زده بود، و خود من و بچه ها و نوه هایم هم همین طور... خوب بگذریم. خودتان میتوانید ببینید ببینید. مجسمه هایی نیز به یاد او بر پا کرده اند. قدیمی ترینشان در دامنهء همین تپه است...

امتیاز دهید Article Rating
نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.