غزلی از هوشنگ ابتهاج در نود و یکمین زادروز وی
06 اسفند 1397
16:00 |
0 نظر |
5053 بازدید |
امتیاز: 4.75 با 4 رای
ن که حق است گمانش به گمانِ تو که نیست
گفت بیرون ز جهان است جهانِ تو که نیست
هر که پنداشتی از خویش به جای تو نشاند
چه توان داد نشانی ز نشانِ تو که نیست
تا چنین هرچه مرا بود و توان نیز فزود
همه از آنِ تو شد، چیست از آنِ تو که نیست
از تنِ زنده روان تو روان است، که گفت؟
بی تنِ زنده روان است روانِ تو که نیست
گفت عالم همه در بندگی شیطاناند
گفتم ای زاهدِ خودبین به زیانِ تو که نیست
ره به معنی نبرد آن که به صورت نگرد
سایه گفتند که صوفیست به جانِ تو که نیست.
غزلی از هوشنگ ابتهاج با صدای شاعر در نود و یک سالگی او!