یادی از روان شاد جلال الدین تاج اصفهانی
«یک روز وقتی از مدرسه میآمدم سرشار از سرور و شادی برای اولینبار توی کوچه آواز سر دادم. وقتی به خانه رسیدم، پدرم مرا صدا کرد. خیلی وحشت کردم. فهمیدم که صدایی به گوشش رسیده و فکر کردم که مرا صدا کرد که تنبیه کند، ولی وقتی به نزد او رفتم. گفت: پسرم تو...