ادبیات و مرگ : وقتی یالوم گریست
14 آذر 1397
14:59 |
0 نظر |
4751 بازدید |
امتیاز: 5 با 1 رای
یالوم، در اوایل کار رواندرمانی اگزیستانسیالش، از این مسئله شگفتزده شد که افراد از توضیحدادن دردهای وجودیشان چقدر تسلی مییابند. در خیره به خورشید مینویسد: «ما در مردن، این تنهاترین اتفاق زندگی، تنهاییم». بااینحال، همدلی و برقرارکردن روابط میتواند اضطراب ما انسانها را در مورد مرگ تا حد زیادی کاهش دهد. در دهۀ ۱۹۷۰ زمانی که کار با مراجعانی را شروع کرد که نوعی سرطان لاعلاج داشتند، متوجه شد که آنها با این ایده دلگرم میشوند که میتوانند با مردنِ با ارزش الگویی برای دیگران باشند.
وحشت از مرگ ممکن است برای هر کسی در هر زمانی اتفاق بیفتد، و میتواند تأثیراتی زندگیعوضکن داشته باشد، چه تغییرات مثبت و چه منفی
باشد، چه تغییرات مثبت و چه منفی. یالوم در جایی نوشته: «برای آنهایی که تعصب عمیق و ریشهداری درمقابل گشودگی دارند -آنهایی که همیشه از دوستیهای عمیق خودداری کردهاند- مسئلۀ مرگ ممکن است تجربۀ تکاندهندهای باشد و تمایلاتشان را برای برقراری روابط صمیمانه تغییر زیادی دهد». آنهایی که زندگیِ زیستنکردهای داشتهاند میتوانند اولویتهایشان را در همین فرصت باقیماندۀ زندگی تغییر دهند. در همین حال که یکی از پرستارها قرصهایش را آورد به من میگوید: «همین موضوع دربارۀ ابنزر اسکروج صادق بود».
📌 ادامۀ مطلب را در این پادکست بشنوید
📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:
http://tarjomaan.com/vdcg.q97rak977pr4a.html