من یک داستان نویسم و علاقمندم که برخی از داستانهای شخصی ام را برایتان تعریف کنم. در مورد چیزی که دوست دارم آنرا "خطر داشتن تنها یک داستان در مورد چیزی" بنامم. من در محوطه کمپ دانشگاهی در نیجریه شرقی بزرگ شدم مادرم می گوید که من در سن دوسالگی شروع به خواندن کردم، هرچند فکر می کنم احتمالا چهار سالگی به حقیقت نزدیکتر است بنابراین خیلی زود شروع به خواندن کردم و آنچه که می خواندم، کتابهای بریتانیایی و آمریکایی بچه گانه بودند.
همچنین خیلی زود شروع به نوشتن کردم. و زمانی که در سن حدودا هفت سالگی شروع به نوشتن کردم، نوشته هایم داستانهایی با مداد و تصاویری با مداد رنگی بودند، که مادر بیچاره من مجبور بود آنها را بخواند، نوشته هایم داستانهایی با مداد و تصاویری با مداد رنگی بودند، که مادر بیچاره من مجبور بود آنها را بخواند، من دقیقا همان نوع داستانهایی را می نوشتم که می خواندم. تمام شخصیت های من سقید و چشم آبی بودند.
📽خطر داشتن تنها یک داستان درباره چیزی
چیماماندا نگازی آدیچی ، نویسنده آفریقایی ، از تجربه زندگی اش میگوید