نامه های عاشقانه - " عزیزم هنوز بیداری " : نامه ششم
11 فروردین 1398
17:38 |
0 نظر |
582 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
سلام عزیز پنجره نشین !
چند وقت است که بی هیچ حرفی پشت پنجره می ایستی و خیره میشوی به آسمان شهر ! دارم کم کم نگرانت می شوم ! اما هر قدر زن بودن مجابم می کند بیایم و جویای احوالت باشم ، شناخت مردانه ام از تو اجازه نمی دهد خلوتت را به هم بزنم . اما بگذار حرفهای خودت را برایت یاد آوری کنم . آدم وقتی نمی تواند درباره حال و هوایش با آدم ها صحبت کند ، مجبور است به شانه جاده و رفت آمد ماشین ها و سنگ صبور بودن اشیا پناه ببرد . پرنده ها هم در فصل خستگی کوچ می کنند . تو چرا وقتی خسته ای فقط پشت پنجره می نشینی ... ؟