نامه های عاشقانه - " عزیزم هنوز بیداری " : نامه اول
10 دی 1397
12:17 |
0 نظر |
495 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
سلام عزیز دور ! دلواپسم ! گفته بودی بنویسمت . نوشتن کار سختیست به خصوص اگر برای تو باشد که با دقتی وصف نا پذیر می خوانی ام اما این روز ها به چیزهایی زیادی فکر میکنم ، مثلا به غم . این غم عمیق و عجین با روحمان را که گاهی بین لحظاتی خاص خودش را نشان می دهد . همه ما در داشتن این عمیق عجین شده با هم اشتراک داریم اما تفاوتمان درست در آن لحظه ای آشکار می شود که باید در مقابلش قرار بگیریم . در این لحظه خاص و ناب است که اغلب تفاوت آدم ها به عرصه حضور می رسد و شناختی بی بدیل از آن ها را به نمایش می گذارد . گاهی گمان می برم آدم ها در مواجهه با غمهایشان همانهایی که درست سر بزنگاه بغض می شوند ، اشک می شوند ، لبخند می شوند ، شعر می شوند و ... سه دسته هستند .
دسته اول همان خو کرده به روزمرگی و ناشنا به غم شیرینشان هستند که گاهی غم قشنگ توی دلشان به حساب جواب ندادن فلانی به پیامهایشان یا اینکه رقم های حساب بانکیشان کمتر از همسایشان است می گذارند و به شکل مبتذلی از کنار آن می گذرند .
دسته دیگر ، مدت هاست این رنج شیرین را به جان خریده اند و از همان اول با خواندن بیت های کتاب درسیشان هم فهمیده اند یک جای کار میلنگد و فهمیده اند و چیزی یا کسی که باید باشد نیست . بعد این نبودن آنقدر برایشان ملموس و نگران کننده می شود که در مدت زمانی کوتاه یا بلند روح و دلشان طاقتش تمام می شود و آن ها به آدم هایی مبدل می شوند که دیگر هیچ چیز برایشان معنا و مفهومی ندارد و از هر چیز قشنگی که می تواند ذره ای حالشان را خوب کند می گذرند .
دسته سوم اما همان متفاوت ترین ها هستند ...