فصلی از کتاب " زندگی من " ؛ اتوبیوگرافی مارک تواین
13 آذر 1397
14:27 |
0 نظر |
2129 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
فصلی از کتاب زندگی من ،
اثر مارک تواین
ترجمه ابولقاسم حالت :
دبستان ده تا مزرعه دایی من سه مایل فاصله داشت ، این دبستان در محوطه باز و وسیعی از بیشه بنا شده بود و در حدود بیست و پنج شاگرد دختر و پسر داشت . ما در تابستان با نظم و ترتیب کمتر یا بیشتر ، هفته ای یک یا دو بار در مدرسه حاضر می شدیم . در هوای خنک صبح ، از راههای جنگل به مدرسه می رفتیم و آخر روز ، وقتی که هوا تاریک و روشن بود ، بر می گشیتم . همه شاگردان ناهارشان را در سبد همراه خود می آوردند که عبارت از نان ذرت ، خامه و سایر چیز های خوشمزه بود . هنگام ظهر در سایه درختان می نشستند و آنها را می خوردند . این ، قسمتی از دوره تحصیل من است که وقتی به عقب می گردم ، با حداکثر رضایت به آن نگاه کنم . نخستین دیدار من از مدرسه در هفت سالگی بود . یک دختر قوی هیکل پانزده ساله با پیراهن قلمکار و کلاه زنانه که مرسوم بود ، از من پرسید که آیا تونون استعمال می کنم . منظورش این بود که آیا توتون می جوم . گفتم : « نه » . این حرف او را بر آن داشت که به من سر کوفت بزند .