گذری بر سوابق مبارزاتی طاهره صفار زاده پیش از انقلاب به قلم محمد رضا وحید زاده
27 آبان 1397
17:16 |
0 نظر |
2666 بازدید |
امتیاز: با 0 رای
🎧 طاهره صفارزاده که دانشآموختۀ رشتۀ زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه شیراز بود، در این ایّام در شرکت نفت بهعنوان مترجم مشغول به کار بود. او در این زمان غیر از مترجمی فعّالیتهای فرهنگی دیگر نیز داشت؛ به همین دلیل یک روز از سوی بخش سمعی و بصری شرکت نفت که به کار تولید فیلمهای مستند نیز میپرداخت، برای حضور در اردوی فرزندان کارگران شرکت نفت و تهیۀ داستانی از زندگی آنها جهت ساخت یک مستند دعوت شد. در این اردو نام و آوازهای که صفّارزاده بهعنوان یک شاعر موفّق در کشور یافتهبود باعث گردید بسیاری از کارگران زحتمکش و فرزندان آنها به سراغ او بیایند و به گفتگو و درد دل با او بنشینند. شنیدن سخنان آنها و اطلاع از رنجهایی که میکشیدند و ظلمی که مسؤلان و حتّی کارمندان شرکت نفت در حقّ آنها و فرزندانشان روا میداشتند، در کنار صحنههایی از برگزاری این اردوی نمایشی و تجمّلی و بیفایده، صفّارزاده را متأثر ساخت؛ نتیجۀ همۀ اینها، ترکیدن ناگهانی یک بغض تلخ بود. در یک غروب غمانگیز که به عادت هر روز بچّهها را در اردوگاه، پای پرچم جمع کردهبودند تا ضمن خواندن سرود، به جان ولیعهد دعا کنند، صفّارزاده بیاختیار از جا برخاست و به روی سکوی نزدیک پرچم رفت و بدون هماهنگی قبلی، بیدرنگ شروع به سخنرانی کرد. او در میان سکوت و حیرت همه گفت:
«بچّهها دعا نکنید. این حق شماست که اینجا باشید. شما حق دارید که خیلی چیزها داشته باشید که ندارید. پدران شما حدّاقل دستمزد کارگری را هم نمیگیرند. شما به خودتان احترام بگذارید. از حقّتان دفاع کنید. اگر معلمان به شما توهین کردند، شما هم به آنها توهین کنید و اگر فرزندان کارمندان شما را کتک زدند شما هم آنها را کتک بزنید..» هنوز صحبتهای صفّارزاده تمام نشده بود که متوجّه شد بچهها به گریه افتادهاند. او نیز نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد و خود نیز به گریه افتاد. مربّیان، حیرتزده این صحنه را نگاه میکردند. وقتی از سکو پایین آمد، بچهها بهسرعت دور او را گرفتند. اما سوت ناگهانی رئیس اردوگاه همه را مجبور کرد سر جایشان برگردند...