داستان کوتاه " جوجه های انتهای خلیج " نوشته مهدی نور محمد زاده

داستان کوتاه " جوجه های انتهای خلیج " نوشته مهدی نور محمد زاده

داستان کوتاه " جوجه های انتهای خلیج " نوشته مهدی نور محمد زاده

24 آبان 1397 16:09 | 0 نظر | 2524 بازدید | امتیاز: با 0 رای
- حالا چرا آمریکا؟! پشت سرمون حرف درمیارن! این همه کشور توی دنیا هست، بریم یه جای دیگه!

با انگشت های تیره‌ام موهای رنگی رویا را شانه می‌کنم. چه قدر این رنگ زرد طلایی بهش می‌آید. سابقه نداشت موهایش را این شکلی رنگ کند. حتما خواسته خودش را شبیه دخترهای بور آمریکایی کند و چشم و دل شوهرش را سیر کند، تا شاید منصرفش کند از رفتن به آمریکا و زندگی در دالاس.

- برای یک مهندس نفت، اونجا بهترین موقعیت کاری‌یه. تازه، اگه نرویم چی کار کنیم؟ این جنگ معلوم نیست تا کی ادامه داشته باشه...مگه خودت نبودی که بعد بمباران پالایشگاه ازم خواستی برم دنبال یه کار دیگه؟! مگه خودت ندیدی بهترین دوستان و رفیقام چطور لت و پار شدن؟! می‌خوای چه کار کنم؟ بشینم منتظر فرود بمب و موشک باشم؟ کار من نفت و پالایشگاهه، ایران نشد، یک کشور دیگه...نمی‌تونم که بیکار بمونم، نکنه می‌خوای برگردم بوشهر و مثل بچگی‌هام فلافل بفروشم!؟

- به خاطر خودم که نمی‌گم، بچه ها چی؟! تو یک کشور غریب و دور چطور بزرگ می‌شن؟! تنها و بدون دوست و آشنا!...


#ادبیات_ضد_آمریکایی
#خلیج_فارس

امتیاز دهید Article Rating
نظرات

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.